فهرست مطالب

مجله دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
سال بیست و دوم شماره 9 (پیاپی 176، آذر 1402)

  • تاریخ انتشار: 1402/10/05
  • تعداد عناوین: 8
|
  • محسن رضائیان* صفحات 909-910

    خودکشی یک بحران فردی است که به یک بحران خانوادگی، اجتماعی، و در برخی موارد حتی به یک بحران ملی و یا بین الملی، می انجامد [1]. مطالعات موجود نشان می دهند که تنها گونه انسان است که دست به خود کشی می زند و تا کنون هیچ گونه دیگری مانند انسان، خودکشی نکرده است [2]. بنابراین، خودکشی یک جنبه فلسفی از زندگی انسان است که نیاز به شناخت دقیق و پیشگیری برنامه ریزی شده دارد. از این رو، قصد داریم تا در یک مجموعه به هم پیوسته از مقالات سردبیری، نه تنها نسبت به شناخت دقیق تر از این پدیده تلاش نماییم، بلکه بهترین رهیافت های مقابله با آن را نیز تشریح کنیم.
    شواهد موجود نشان می دهند که چنانچه فردی از عهده مشکلات خود چه در بعد جسمی، چه در بعد روانی و چه در ابعاد دیگری نظیر ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی، مانند: اتفاقات ناخوشایند در کودکی، از دست دادن عزیزان، برقراری رابطه با دیگران، ازدواج، تحصیل، شغل و غیره بر نیاید، ممکن است افکار خودکشی در وی، پدیدار گردد [3]. البته این نکته به آن معنی نیست که هر کس با مشکلی برخوردار کرد که نتوانست آن را حل کند، ضرورتا افکار خودکشی در وی پدیدار می شود. بلکه، عوامل متعدد ژنتیکی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، در این زمینه اثرگذار است.
    برای نمونه، برخی افراد از نظر ژنتیکی احتمال ابتلاء بیشتری به افسردگی و استرس دارند و افسردگی و استرس می توانند در برخی مواقع، پیش زمینه پدید آمدن افکار خودکشی باشند [4]. همچنین، برخی مذاهب و فرهنگ ها مانند اسلام، نگرش سخت گیرانه و در عین حال بسیار عاقلانه ای نسبت به وقوع رفتار خودکشی دارند. بنابراین، خودکشی در جوامع اسلامی نسبت به سایر جوامع، از میزان های بسیار پایین تری برخوردار است. این در حالی است که برخی مذاهب و فرهنگ های دیگر، مانند بودیسم، نگرش باز و غیر عاقلانه ای را نسبت به خودکشی داشته و رخ دادن آن را در برخی مواقع و شرایط، جایز می دانند [5].
    چنانچه افکار خودکشی در فرد پدیدار گردد و واکنش مقابله ای موثری با این افکار از طرف فرد رخ ندهد، مانند این که فرد در گرفتن کمک از افراد دارای صلاحیت، اقدام نکند، آن وقت این افکار ممکن است کم کم به شکل گیری برنامه ای برای انجام خودکشی بیانجامد. در این مرحله، فرد به این نکته فکر خواهد کرد که چگونه و کجا می تواند جان خود را بگیرد و آماده طراحی برنامه ای برای خودکشی خود، خواهد شد [3].
    در این مرحله نیز، مسایل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متعددی می توانند نقش مثبت و یا منفی خود را ایفاء کنند. نقش مثبت به این معنی که فرد را از چنین طرحی منصرف نمایند و نقش منفی به این که معنی وی را به انجام این کار، ترغیب نمایند. برای مثال، اخباری که در رسانه ها پیرامون یک مورد خودکشی منتشر می گردند، اگر مطابق با دستورالعمل های انتشار اخبار خودکشی به رشته تحریر در نیامده باشند، آن وقت می توانند جزییات یک مورد خودکشی را با دقت شرح دهند و یا اینکه خودکشی فرد را موجه جلوه داده و با بزرگ نمایی، به نوعی انجام چنین عملی را توجیه نمایند [6].
    نشر این اخبار و همچنین تایید فرهنگی خودکشی، به خصوص تایید فرهنگی برخی از روش های خاص مانند خودسوزی، بدون شک به فردی که افکار خودکشی دارد، کمک می نماید تا طرحی نسبتا دقیق و واقعی برای کشتن خود، پایه ریزی نماید. اگر همزمان راه کارهای مقابله با این برنامه ریزی به مرحله اجرا در نیاید، آن وقت، فرد خودکشی گرا وارد مراحل خطرناک تری می گردد که در سخن سردبیری شماره بعد، به آن ها اشاره خواهیم نمود.

    کلیدواژگان: پدیدآمدن افکار خودکشی
  • مژگان محبوبی مطبوع، وحید احمدی*، حمیرا سلیمان نژاد، امیرحسین جعفری مهدی آباد صفحات 911-928
    زمینه و هدف

    خودکشی یکی از علل مرگ و میر در سراسر دنیا است که موجب تاثیر بلند مدت بر خانواده، اجتماع و اقتصاد می شود. پژوهش حاضر با هدف تعیین رفتار خودکشی در اقدام کنندگان به خودکشی بر اساس افسردگی با میانجی گری تعلق پذیری خنثی و ادراک سربار بودن انجام شد.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی است. تعداد 365 نفر بیمار اقدام کننده به خودکشی و بستری شده در بیمارستان بهارلو تهران در سال 1401 به طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسش نامه های افسردگی Beck-دو (II-Beck depression inventory; BDI)، نیازهای بین فردی (Interpersonal needs questionnaire; INQ) (تعلق پذیری خنثی و ادراک سربار بودن) و رفتار خودکشی-نسخه تجدید نظر شده (Suicide behaviors questionnaire-revised; SBQ-R) بودند. از روش Sobel جهت آزمودن فرضیه های میانجی و از الگویابی معادلات ساختاری جهت ارزیابی مدل پیشنهادی استفاده شد.

    یافته ها

    یافته های آماری نشان داد بین نمره افسردگی و رفتار خودکشی (314/0=r، 001/0P<)، تعلق پذیری خنثی و رفتار خودکشی (395/0=r، 001/0P<) و ادراک سربار بودن و رفتار خودکشی (410/0=r، 001/0P<) ارتباط مثبت و معناداری وجود دارد. شاخص های برازش مدل، مسیر افسردگی به رفتار خودکشی و مسیر افسردگی با میانجی گری تعلق پذیری خنثی و ادراک سربار بودن را تایید کرد که بیانگر برازش مطلوب الگو بود.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان داد افسردگی به طور مستقیم و غیرمستقیم و با میانجی گری تعلق پذیری خنثی و ادراک سربار بودن در رفتار خودکشی نقش دارد. بنابراین، تشخیص، شناسایی و درمان افراد مبتلا به افسردگی و بررسی نیازهای بین فردی در پیش گیری و کاهش رفتار خودکشی موثر خواهد بود.

    کلیدواژگان: افسردگی، تعلق پذیری خنثی، ادراک سربار بودن، رفتار خودکشی ​​​​​​​
  • سجاد بشرپور*، عارفه محمدنژاد دوین صفحات 929-946
    زمینه و هدف

    میگرن دومین اختلال عصبی همراه با درد عمیق بوده و طیف وسیعی از مشکلات را برای افراد مبتلا و اطرافیان آن ها به وجود می آورد. لذا هدف از این پژوهش مدل یابی علی ادراک درد در مبتلایان به میگرن بر اساس عدم تحمل پریشانی با نقش میانجی ترس از پیشرفت بیماری بود.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع توصیفی است و جامعه آماری شامل کلیه افراد دارای میگرن مراجعه کننده به کلینیک ها و مطب متخصصان اعصاب شهر مشهد در سال 1401 بودند که تعداد 200 نفر از مراجعه کنندگان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسش نامه های تحمل پریشانی هیجانی Simons و Gaher، ادراک درد Melzack و ترس از پیشرفت بیماری Herschbach و همکاران پاسخ دادند. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که نمره ادراک درد با نمره ترس از پیشرفت بیماری (470/0=r، 01/0>P) ارتباط مثبت و معنی دار و با نمره تحمل پریشانی (425/0-=r، 01/0>P) ارتباط منفی و معنی دار دارد. هم چنین، عدم پریشانی عاطفی با تاثیر بر ترس از پیشرفت بیماری به طور غیرمستقیم نیز با ادراک درد ارتباط داشت.

    نتیجه گیری

    یافته ها نشان داد ترس از پیشرفت بیماری نقش میانجی بین عدم تحمل پریشانی و ادراک درد در مبتلایان به بیماری میگرن دارد. روان شناسان و متخصصان با در نظر داشتن ارتباط ادراک درد و عدم تحمل پریشانی و ترس از پیشرفت بیماری در میگرن می توانند از بهبود این عوامل استفاده کنند تا تاثیر سایر روش ها برای درمان میگرن را افزایش دهند.

    کلیدواژگان: ادراک درد، پریشانی هیجانی، پیشرفت بیماری، ترس، میگرن
  • مهلا مسعودی، حسین عزیزی*، داریوش غلامی، امیر خاکی صفحات 947-962
    زمینه و هدف

    سلول های بنیادی اسپرماتوگونیال (Spermatogonia stem cells; SSCs) می توانند سلول های بنیادی شبه جنینی (Eembryonic stem-like; ES-Like) را تولید کنند که هر دو دارای پتانسیل سلول های بنیادی پرتوان می باشند. ژن ZBTB16 (Zinc Finger and BTB Domain Containing 16) عملکردهای مختلفی در مسیر سیگنالینگ، تنظیم تمایز و رشد سلولی دارد. هدف از پژوهش حاضر شناسایی مسیرهای سیگنالینگ مرتبط با ژن ZBTB16 با روش های بیوانفورماتیک و بررسی میزان بیان این ژن در SSCs و ES-Like می باشد.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه آزمایشگاهی، ابتدا 100 ژن دارای ارتباط و اتصال با ZBTB16 از پایگاه پروتیینی استخراج و توسط نرم افزارهای مرتبط آنالیز شدند. در ادامه، سلول های ES-Like از SSCs بیضه موش استخراج و کشت داده شدند. سپس با انجام رنگ آمیزی ایمونوسیتوشیمی و ایمونوهیستوشیمی بیان ZBTB16 در سلول های ES-Like و SSCs بررسی شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که بیان ZBTB16 در جمعیت تمایز نیافته SSCs و ES-Like به وضوح دیده می شود. هم چنین، بیان شد که در صورت حذف ZBTB16 از شبکه ژنی می توان در برخی از مسیرهای سیگنالینگ نامطلوب اختلال ایجاد کرد، زیرا ZBTB16 به عنوان یک فاکتور رونویسی خاص در غنی کردن مسیرهای خاصی دخالت دارد.

    نتیجه گیری

    یافته های تجربی می توانند از آنالیز رشد سلول های اسپرماتوگونیال در in vivo و in vitro حمایت کنند و روش های بیوانفورماتیک با شناسایی عملکردهای بیولوژیکی که ZBTB16 در تنظیم آن ها دخیل می باشد، نشان دادند که برای ضعیف کردن برخی مسیرهای نامطلوب می توان از ZBTB16 به عنوان ژن هدف استفاده نمود.

    کلیدواژگان: سلول های بنیادی اسپرماتوگونیال، سلول های بنیادی شبه جنینی، مسیر سیگنالینگ، ارتباط پروتئین-پروتئین، ZBTB16
  • زینب شمسایی، کیومرث کریمی*، مریم اکبری صفحات 963-978
    زمینه و هدف

    خشونت خانگی با پیامدهای مخرب سلامتی همراه بوده و می تواند زندگی زناشویی را تحت الشعاع قرار دهد. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی بسته آموزشی مبتنی بر خشونت خانگی بر کاهش سرخوردگی و بی ثباتی زناشویی انجام شد.

    مواد و روش ها

    این یک مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه و پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان درگیر خشونت خانگی مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر شیراز در سال 1400 بود که بر اساس روش نمونه گیری هدفمند، تعداد 30 نفر انتخاب شده و به صورت تصادفی در گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری پرسش نامه سرخوردگی زناشویی Kayser (1993) و بی ثباتی زناشویی Edward و همکاران (1987) بود. گروه آزمایش 14 جلسه 60 دقیقه ای و به مدت 7 هفته متوالی (هر هفته 2 جلسه) تحت آموزش برنامه مبتنی بر خشونت خانگی قرار گرفت و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. تجزیه و تحلیل داده های آماری با استفاده از روش تحلیل واریانس آمیخته صورت گرفت.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که بعد از مداخله، اثر بسته آموزشی مبتنی بر خشونت خانگی بر کاهش سرخوردگی (452/580=F، 954/0=η، 001/0P<) و بی ثباتی زناشویی (009/425=F، 938/0=η، 001/0P<) زنان معنی دار بود و این اثرات مثبت در دوره پیگیری پایدار ماند.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر نشان داد که بسته آموزشی مبتنی بر خشونت خانگی بر کاهش سرخوردگی و بی ثباتی زناشویی زنان موثر است. بنابراین، استفاده از این رویکرد جهت کاهش مشکلات زناشویی زنان پیشنهاد می گردد.

    کلیدواژگان: خشونت خانگی، سرخوردگی زناشویی، بی ثباتی زناشویی، زنان
  • آرزو بهاءلو هوره، حسن خوش اخلاق* صفحات 979-998
    زمینه و هدف

    تجربه متفاوت سوگ بازماندگان افراد جان باخته مبتلا به کرونا، تاثیر آن بر سلامت روانی بازماندگان و شناخت درمان های روان شناختی موثر یکی از چالش های مهم حوزه بهداشت و سلامت است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت و معنادرمانی بر امید به زندگی و چشم انداز زمانی خانواده های جان باختگان در اثر ویروس کرونا بود.

    مواد و روش ها

    این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون بود. جامعه آماری شامل خانواده های جان باختگان در اثر ویروس کرونا شهر شهرکرد در سال 1401 بود. حجم نمونه 45 نفر بود که به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش (هر گروه 15 نفر) و  یک گروه کنترل (15 نفر) گمارده شدند. جهت جمع آوری اطلاعات از پرسش نامه های امید به زندگی Miller و Powers و چشم انداز زمانی Zimbardo و Boyed استفاده شد. گروه های آزمایش درمان متمرکز بر شفقت Gilbert و معنادرمانی  Franklرا در 8 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند، ولی گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که معنادرمانی بر دیدگاه زمانی حال-لذت گرا اثربخش تر است (001/0>P) و بین دو درمان یاد شده در امید به زندگی، دیدگاه زمانی گذشته منفی، دیدگاه زمانی آینده، دیدگاه زمانی متعالی-آینده، دیدگاه زمانی گذشته مثبت و دیدگاه زمانی حال معتقد به سرنوشت تفاوت معناداری وجود ندارد (05/0<P).

    نتیجه گیری

    با توجه به نتایج پژوهش حاضر، درمان متمرکز بر شفقت و معنادرمانی مداخله های موثری برای افزایش امید به زندگی و تغییر چشم انداز زمانی خانواده های جان باختگان در اثر ویروس کرونا است.

    کلیدواژگان: امید به زندگی، چشم انداز زمانی، درمان متمرکز بر شفقت، معنا درمانی، ویروس کرونا
  • قادر بوستانی ماوی، بهمن اکبری*، آذر کیامرثی صفحات 999-1014
    زمینه و هدف

    پرفشاری خون یک بیماری مزمن است و مطالعات نشان داده اند که یک سوم مرگ و میرهای ناشی از بیماری های قلبی-عروقی به فشارخون کنترل نشده مربوط می شود. پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی روان درمانی مثبت گرا بر فشارخون سیستولیک و دیاستولیک و بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به پرفشاری خون انجام شد.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل تمامی زنان مبتلا به فشارخون مراجعه کننده به بیمارستان ولیعصر(عج) شهر رشت در سال 1401 بودند که 32 داوطلب واجد شرایط به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، پرسش نامه بهزیستی روان شناختی (Ryff، 1995) و دستگاه فشارسنج بازویی دیجیتالی بود. جهت انجام مداخله، روان درمانی مثبت گرا به مدت 8 جلسه برای گروه آزمایش اجرا شد، در حالی که برای گروه کنترل مداخله ای صورت نگرفت. داده ها با استفاده از آنالیز واریانس دوطرفه با اندازه گیری های مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که روان درمانی مثبت گرا، به طور معناداری باعث کاهش فشارخون سیستولیک، فشارخون دیاستولیک و افزایش بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به پرفشاری خون شده است، به طوری که این اثربخشی در طول مدت زمان ماندگار بوده است (001/0P<).

    نتیجه گیری

    نتایج مطالعه حاضر نشان داد که روان درمانی مثبت گرا بر فشارخون سیستولیک، فشارخون دیاستولیک و بهزیستی روان شناختی زنان مبتلا به پرفشاری خون اثربخش بوده است. بنابراین، مداخله روان درمانی مثبت گرا می تواند در حل مشکلات مربوط به بیماران مبتلا به فشارخون در مراکز مشاوره و بیمارستانی، توسط متخصصین سلامت و پرستاران استفاده گردد.

    کلیدواژگان: روان شناسی مثبت، فشارخون، بهزیستی روان شناختی، پرفشاری خون
  • محسن رضائیان* صفحات 1015-1016

    کتاب هنر، سلامت و بهزیستی: دیدگاهی انتقادی بر پژوهش، سیاست گذاری و عملکرد (Arts, Health and Well-Being: A Critical Perspective on Research, Policy and Practice)، برای اولین بار در سال 2020 میلادی در 83 صحفه و توسط انتشارات راتلیج (Routledge)، به زیور طبع آراسته گردیده است. نویسنده این کتاب، نورما دیکین (Norma Daykin) است. نورما، استاد موسسه پژوهش اجتماعی جدید در دانشگاه تامپر (Tampere University) در فنلاند است که قبل از آن، به افتخار بازنشستگی در رشته هنر در سلامت از دانشگاه غرب انگلستان (University of the West of England)، نایل آمده است. وی، دانشمندی جامعه شناس و در عین حال موسیقی دان است که به خاطر پژوهش هایش در زمینه هنر، سلامت و بهزیستی، شناخته می شود. پژوهش های وی محدوده گسترده از موضوعاتی نظیر، تاثیر طراحی بیمارستان بر سلامت بیمار تا تاثیر هنرهای مشارکتی در سلامت روان را در بر می گیرد.
    در مقدمه کتاب آمده است که این کتاب، درصدد شکل دهی درکی انتقادی از پیوند هنر با حوزه های سلامت روان است. از این رو، نویسنده تلاش می کند تا با مرور گسترده شواهد علمی موجود و بهره گیری از مدل ها و دیدگاه های اجتماعی، به هنر و سلامت در قالب جنبش های اجتماعی بنگرد. بنابراین، کتاب بیان گر دیدگاه میان رشته ای است که فهرست جدیدی از پژوهش ها را پیشنهاد می کند که می توانند به آگاهی بخشی از پیشرفت های آتی در حوزه هنر، سلامت و بهزیستی، کمک نمایند.
    برای دسترسی به این هدف، نورما کتاب خود را در شش فصل سازماندهی کرده است. در فصل اول کتاب با عنوان مقدمه، وی به محدودیت های پزشکی و چالش های هنری و فرهنگی اشاره می نماید. همچنین، سعی می کند تا سایر فصول کتاب خود را به صورت خلاصه در همین فصل، تشریح نماید. در فصل دوم با عنوان رشته بین المللی هنر، سلامت و بهزیستی، وی سعی می کند تا پیرامون ضرورت ایجاد این رشته و همین طور چالش هایی که در این زمینه وجود دارند، اطلاعات مهمی را به خوانندگان خود منتقل نماید.
    در فصل سوم با عنوان پژوهش و شواهد در هنر، سلامت و بهزیستی، نویسنده سعی می کند تا چگونگی دستیابی به پژوهش ها و شواهد علمی در این رشته را، ترسیم نماید. در فصل چهارم با عنوان هنر برای سلامت و بهزیستی اجتماعی، نمونه هایی از مطالعات پژوهشی منتخب، وی به نمونه های بسیار جالبی نظیر آواز خواندن گروهی برای بهزیستی و سلامت و تاثیر آن ها اشاره می کند. در فصل پنجم با عنوان هنر، سلامت و بهزیستی به عنوان یک جنبش اجتماعی، نویسنده به نظریه ی جنبش اجتماعی پرداخته و سلامت را به عنوان یک جنبش اجتماعی معرفی می نماید. همچنین، سعی می کند تا به این سوال پاسخ دهد که آیا هنر و سلامت یک جنبش اجتماعی است؟ بالاخره در فصل ششم با عنوان کار و موضوعات بین بخشی در هنر، سلامت و بهزیستی، نویسنده نه تنها به موضوعات بین بخشی در این رشته اشاره می کند، بلکه سازوکارهای لازم برای کار بین بخشی در این رشته را نیز، مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
    آن طور که در مقدمه ی کتاب آمده است، خواندن این کتاب برای دانشجویان جامعه شناسی، انسان شناسی،
    روان شناسی، مددکاراجتماعی، پرستاری، روانپزشکی، هنرهای خلاق و نمایشی، بهداشت عمومی و سیاست گذاران و کارشناسان این رشته ها، توصیه می شود. خوشبختانه این کتاب توسط خانم حسینی، آقای میرزایی و اینجانب، به فارسی برگردانده شده است. ترجمه فارسی کتاب، توسط انتشارات فرهامه و در سال 1401 منتشر و روانه بازار کتاب گردیده است.
    با توجه به بکر بودن و جوانی این رشته، اینجانب نیز خواندن متن اصلی و یا ترجمه کتاب را به تمامی علاقمندان حوزه بسیار مهم و در حال گسترش هنر، سلامت و بهزیستی توصیه می کنم. لازم به یادآوری است که اگر چه این کتاب یکسال بعد از رخداد جهان گیری کووید-19 نوشته شده است، اما در متن کتاب به این عالم گیری و اثرات مخرب آن، اشاره ای نشده است. با این وجود، همان طورکه معلوم گردید، استفاده از هنر به ویژه در محیط های درمانی چقدر در برخورد جوامع با این جهان گیری، آن هم در شرایط بسیار بغرنج، کمک نموده است. از این رو و در پایان، می خواهم به این نکته بسیار مهم نیز اشاره نمایم که جهان گیری کووید-19، مهر تاییدی بر ضرورت ایجاد این رشته و انجام و پژوهش های علمی دقیق تر پیرامون نقش هنر در سلامت و بهزیستی آحاد جامعه، ایجاد نموده است. این نکته خود، ضرورت خواندن این کتاب را دو چندان می نماید.

    کلیدواژگان: هنر، سلامت، بهزیستی
|
  • Mojgan Mahboubi Matboo, Vahid Ahmadi*, Homeira Soleimannejad, Amirhossein Jafari-Mehdiabad Pages 911-928
    Background and Objectives

    Suicide is one of the causes of death worldwide, which causes a long-term impact on the family, society, and economy. The present study investigated suicidal behavior in suicide attempters based on depression with the mediation of thwarted belongingness and perceived burdensomeness.

    Materials and Methods

     The current study is descriptive and correlational. A total of 365 patients who attempted suicide and were hospitalized at Baharloo Hospital in Tehran in 2022 were selected through convenience sampling. Beck Depression Inventory-II (BDI-II), Interpersonal Needs Questionnaire (INQ) (thwarted belongingness and perceived burdensomeness), and the Suicidal Behaviors Questionnaire-Revised (SBQ-R) were administered to the suicide attempters. The Sobel test was used to examine mediation hypotheses, and structural equation modeling (SEM) was used to evaluate the proposed model.

    Results

     The results showed that there were positive and significant relationships between depression score and suicidal behavior (r=0.314, p<0.001), thwarted belongingness and suicidal behavior (r=0.395, p<0.001), and perceived burdensomeness and suicidal behavior (r=0.410, p<0.001). The model fit indices confirmed the path of depression to suicidal behavior and depression with the mediation of thwarted belongingness and perceived burdensomeness.

    Conclusion

     The results of this study showed that depression plays a crucial role in suicidal behavior directly and indirectly through the mediation of thwarted belongingness and perceived burdensomeness. Therefore, identification, diagnosis, and treatment of people suffering from depression and examining interpersonal needs will effectively prevent and reduce suicidal behavior.

    Keywords: Depression, Thwarted belongingness, Perceived burdensomeness, Suicidal behavior
  • Sajjad Basharpoor*, Arefe Mohamadnezhad Devin Pages 929-946
    Background and Objectives

    Migraine is the second neurological disorder with deep pain that causes a wide range of problems for the affected people and those around them. Therefore, the purpose of this study was to model the causality of pain perception in migraine sufferers based on distress intolerance with the mediating role of fear of disease progression.

    Materials and Methods

    The current research is descriptive and the statistical population included all people with migraine who referred to clinics and neurologists' offices in Mashhad in 2022; out of which, 200 applicants were selected as a sample using the convevience sampling method. And they responded to Simons and Gaher's Emotional Distress Tolerance, Melzack's Pain Perception, and Herschbach et al.’s Fear of Disease Progression Questionnaires. To analyze the data, structural equation modeling was used.

    Results

    A positive and significant relationship was observed between pain perception score and fear of disease progression score (r=0.470, p<0.01), and a negative and significant relationship was observed between pain perception score and distress tolerance score (r=-0.425, p<0.01). Furthermore, emotional distress tolerance had indirect association with pain perception through affecting the fear of disease progression.

    Conclusion

    The findings showed that the fear of disease progression plays a mediating role between the intolerance of distress and the perception of pain in migraine sufferers. Considering the association of pain perception and intolerance of distress and fear of disease progression in migraine, psychologists and specialists can use the improvement of these factors to increase the effectiveness of other methods for migraine treatment.

    Keywords: Pain perception, Distress, Disease progression, Fear, Migraine
  • Mahla Masoudi, Hossein Azizi*, Dariush Gholami, Amir Khaki Pages 947-962
    Background and Objectives

    Spermatogonial stem cells (SSCs) can generate embryonic stem-like (ES-Like) cells, both of which possess the potential for pluripotent stem cells. The gene ZBTB16 (Zinc Finger and BTB Domain Containing 16) plays various roles in signaling pathways, cellular differentiation regulation, and growth. The aim of this research was to identify signaling pathways associated with the ZBTB16 gene using bioinformatics methods and investigate the expression levels of this gene in SSCs and ES-Like cells.

    Materials and Methods

    In this experimental study, initially, 100 genes with connections to ZBTB16 were extracted from the protein database and analyzed using relevant software. Subsequently, ES-Like cells were extracted from mouse testicular SSCs and cultured. Then, the expression of ZBTB16 in ES-Like cells and SSCs was examined through immunocytochemistry and immunohistochemistry staining.

    Results

    The results indicated that the expression of ZBTB16 was demonstrated in the undifferentiated population of SSCs and ES-Like cells. It was found that deleting ZBTB16 from the gene network could disrupt undesirable signaling pathways since ZBTB16 is involved in enriching specific pathways as a specific transcription factor.

    Conclusion

    The experimental findings can support the analysis of spermatogonial cell growth in both in vivo and in vitro. Bioinformatics methods, by identifying biological functions that ZBTB16 regulates, have shown that ZBTB16 can be used as a target gene to weaken certain undesirable pathways.

    Keywords: Spermatogonial stem cells, Embryonic stem-like cells, Signaling pathways, Protein-protein interaction, ZBTB16
  • Zeynab Shamsaie, Qumarth Karimi*, Maryam Akbari Pages 963-978
    Background and Objectives

    Domestic violence is associated with harmful health consequences and can overshadow married life. Based on this, the present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of the educational package based on domestic violence on reducing frustration and marital instability.

    Materials and Methods

    This was a quasi-experimental study with a pre-test and post-test design with a control group and a three-month follow-up. The statistical population included all the women involved in domestic violence who referred to counseling centers in Shiraz in 2021. Based on the purposeful sampling method, 30 people were selected and randomly replaced in the experimental group (15 people) and the control group (15 people). The measurement tool was Kayser's (1993) Marital Frustration Questionnaire and Edward et al.’s (1987) Marital Instability Questionnaire. The experimental group received 14 sessions of 60 minutes for 7 consecutive weeks and the control group did not receive any intervention. The data were analyzed using mixed analysis of variance method.

    Results

    The results of data analysis showed that after the intervention, the effect of the training package based on domestic violence on reducing frustration (F=580.452, η=0.954, p<0.001) and marital instability (F=425.009, η=0.938, p<0.001) of women was significant, and these positive effects remained stable during the follow-up period.

    Conclusion

    The results of the current study showed that the educational package based on domestic violence is effective in reducing frustration and marital instability of women. Therefore, it is recommended to use this approach to reduce women's marital problems.

    Keywords: Domestic violence, Marital frustration, Marital instability, Women
  • Arezo Bahaloohoreh, Hasan Khoshakhlagh* Pages 979-998
    Background and Objectives

    The different experience of bereavement of the survivors of the deceased infected with corona, its effect on the mental health of the survivors, and the recognition of effective psychological treatments these days is one of the important challenges in the field of health. The aim of the research was to compare the effectiveness of treatment focused on compassion and logotherapy on the life expectancy and time perspective of the families of those who died due to the corona virus.

    Materials and Methods

    This study was a quasi-experimental type with a pretest-posttest design. The statistical population included the families of those who died due to the corona virus in Shahrekord City in 2022. The sample size was 45 people who were purposefully selected and randomly assigned into two experimental groups (15 people each) and a control group (15 people). Miller and Powers’ Life Expectancy and Zimbardo and Boyed’s Time Perspective Questionnaires were used to collect information. The experimental groups received treatment focused on Gilbert's compassion and Frankl's logotherapy in 8 sessions of 90 minutes, but the control group did not receive any intervention. Data were analyzed using multivariate analysis of covariance.

    Results

    The results indicated that logotherapy is more effective on present-hedonic time perspective (p<0.001) and there is no significant difference between the two mentioned treatments in life expectancy, past-negative time perspective, future time perspective, time perspective transcendence-future, positive past time perspective, and present time perspective believing in destiny (p<0.05).

    Conclusion

    According to the results of the research, the focused treatment of compassion and logotherapy are effective interventions to increase life expectancy and change the time perspective of the families of those who died due to the corona virus.

    Keywords: Life expectancy, Time perspective, Compassion-focused therapy, Logotherapy, Coronavirus
  • Ghader Bostani Mavi, Bahman Akbari*, Azar Kiamarsi Pages 999-1014
    Background and Objectives

    Hypertension is a chronic disease and studies have shown that one-third of deaths from cardiovascular diseases are related to uncontrolled blood pressure. The present study was conducted with the aim of determining the effectiveness of positive psychotherapy on systolic and diastolic blood pressure and psychological well-being of women with hypertension.

    Materials and Methods

    The present research method was a quasi-experimental study with a pretest-posttest, and follow-up design with a control group. The statistical population included all women with hypertension who referred to Valiasr Hospital in Rasht City in 2023, and 32 qualified volunteers were selected by the purposive sampling method. Psychological Well-Being Questionnaire (Ryff, 1995) and digital brachial sphygmomanometer were the instruments employed in this research. In order to perform intervention, positive psychotherapy was implemented for the experimental group in 8 sessions; while, there was no intervention for the control group. Data were analyzed using two-way repeated measures analysis of variance (ANOVA).

    Results

    The results showed that positive psychotherapy significantly reduced systolic and diastolic blood pressure and increased the psychological well-being of women with hypertension, so that this effectiveness had been lasting over the time (p<0.001).

    Conclusion

    The results of the present study showed that positive psychotherapy has been effective on systolic and diastolic blood pressure and psychological well-being of women with hypertension. Therefore, positive psychotherapy intervention can be used for solving the problems associated with patients suffering from hypertension in hospitals and private counseling centers by health professionals and nurses.

    Keywords: Positive psychology, Blood pressure, Psychological well-being, Hypertension